کد مطلب:77718 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:176

خطبه 234-خطبه قاصعه











و من خطبه له علیه السلام:

تسمی القاصعه و هی تتضمن ذم ابلیس علی استكباره و تركه السجود لادم علیه السلام و انه اول من اظهر العصبیه و تبع الحمیه و تحذیر الناس من سلوك طریقته.

یعنی از خطبه ی امیرالمومنین علیه السلام است كه نام گذاشته شده است این خطبه را به قاصعه، یعنی تحقیر و تذلیل كننده ی ابلیس و این خطبه مشتمل است بر مذمت ابلیس از جهت كبر ورزیدن او و سجده نكردن او مر آدم علیه السلام را و به تحقیق كه ابلیس اول كسی است كه آشكار كرد عصبیت را و پیروی كرد غیرت را و مشتمل است این خطبه بر ترسانیدن از رفتار طریقه ی او.

«الحمد لله الذی لبس العز و الكبریاء و اختارهما لنفسه دون خلقه و جعلهما حمی و حرما علی غیره و اصطفاهما لجلاله و جعل اللعنه علی من نازعه فیهما من عباده، ثم اختبر بذلك ملائكته المقربین، لیمیز المتواضعین منهم من المستكبرین، فقال سبحانه-و هو العالم بمضمرات القلوب و محجوبات الغیوب-(انی خالق بشرا من طین، فاذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین، فسجد الملائكه كلهم اجمعون، الا ابلیس) اعترضته الحمیه، فافتخر علی آدم بخلقه و تعصب علیه لاصله.»

[صفحه 969]

یعنی سپاس و ستایش مختص خدائیست كه پوشید و متصف گشت به صفت عزت و كبریاء، یعنی به صفت قوت و غلبه بر جمیع موجودات و بزرگی و برتری به جمیع جهات و اختیار كرد این دو صفت را از برای نفس خود، بدون مخلوقات خود، یعنی منفرد گشت به استحقاق این دو صفت به حسب ذات خود، زیرا كه جمیع ماسوای او از موجودات متصف باشند بالذات به ذلت افتقار و احتیاج و به حقارت افتقار وجود، پس عزت و كبریاء نشد مگر مختص به او و گردانید این دو صفت را ممنوع و محرم بر غیر خود، یعنی غیر او ممتنع و ابی است از این دو صفت بالذات، به سبب فقد و فقر ذاتی امكانی و برگزید این دو صفت را از برای بزرگی و سلطنت خود، یعنی به تقریب بزرگی و سلطنت خود مستحق گردید این صفت را و گردانید لعنت و دوری از رحمت خود را بر كسی كه منازعه كرد و ادعا كرد این دو صفت مختصه به او را از بندگان او كه شیطان باشد، پس آزمایش كرد و به صورت آزمودن برآورد به اختصاص این دو صفت ملائكه ی مقربان درگاه خود را، تا اینكه ممتاز گردند به حسب كمال و نقص وجود، صاحبان تواضع و فروتنی از ایشان را، از بر خود بستگان كبر و بزرگی، پس گفت سبحانه و تعالی-و حال آنكه اوست دانای نهانیهای دلها و پنهانیهای غایب از نظرها-«كه به تحقیق من خلق كننده ام فرد نوع انسان را از خاك نمناك، پس در وقتی كه تمام گردانیدم خلقت او را و دمیدم در او و متعلق به او ساختم روح مخلوق مكرم خود را، پس به رو درافتید از جهت بدیع خلقت او، در حالتی كه سجده ی شكركنندگان پروردگار باشید، پس سجده كردند ملائكه كل و جمیع ایشان مگر ابلیس» مامور در میان ایشان، در حالتی كه روی داد او را غیرت طبیعت، پس فخر كرد بر آدم به سبب خلقت خود و اظهار عصبیت كرد بر آدم از جهت اصل خود كه آتش باشد.

«فعدوا الله امام المتعصبین و سلف المستكبرین، الذی وضع اساس العصبیه و نازع الله رداء الجبریه و ادرع لباس التعزز و خلع قناع التذلل. الا ترون كیف صغره الله بتكبره و وضعه بترفعه، فجعله فی الدنیا مدحورا و اعدله فی الاخره سعیرا ؟»

[صفحه 970]

یعنی پس ابلیس دشمن خدا، پیشوای متعصبان و مقدم مستكبران، آنچنان كسی است كه بنهاد و بنا گذارد بنیان عصبیت را و منازعه كرد با خدا در ردای كبریاء و عظمت و پوشید لباس عزت داشتن را و بر كند از خود مقنعه ی ذلت داشتن را. آیا نمی بینید كه چگونه ذلیل و حقیر گردانید او را خدای تعالی به سبب كبر بر خود بستنش و پست گردانید او را به سبب بلندی برداشتنش، پس گردانید خدا او را در دنیا رانده شده ی از رحمت و آماده گردانید از برای او آتش برافروخته در آخرت.

«و لو اراد الله سبحانه ان یخلق آدم من نور یخطف الابصار ضیاوه و یبهر العقول رواوه و طیب یاخذ الانفاس عرفه، لفعل. و لو فعل لظلت له الاعناق خاضعه و لخفت البلوی فیه علی الملائكه و لكن الله سبحانه یبتلی خلقه ببعض ما یجهلون اصله، تمییزا بالاختبار لهم و نفیا للاستكبار عنهم و ابعادا للخیلاء منهم.»

یعنی اگر خواستی خدای سبحانه اینكه آفرید آدم را از نوری كه برباید چشمها را روشنائی او و غالب شود عقلها را حسن منظر او و از بوی خوشی كه بگیرد نفسها را بوی او، هر آینه می كرد، یعنی می آفرید او را نور مجرد از ماده ی جسمیه و اگر ایجاد كرده بود، هر آینه همیشه بود از برای او گردنها خضوع دارنده و هر آینه سبك بود به تقریب شرافت نوریه و امتحان در امر به سجود او بر ملائكه و تمامی سجود می كردند، ولكن خدای سبحانه می آزماید مخلوقات خود را به سبب بعضی از چیزهائی كه نمی دانند اصل و سبب او را از جهت تمییز و جدا كردن مر ایشان را از غیر، به سبب آزمایش كردن و از جهت نیست كردن تكبر از ایشان و دور ساختن مر عجب و تبختر را از ایشان.

«فاعتبروا بما كان من فعل الله بابلیس، اذ احبط عمله الطویل و جهده الجهید و كان قد عبد الله سته آلاف سنه، لایدری امن سنی الدنیا ام سنی الاخره، عن كبر ساعه واحده. فمن بعد ابلیس یسلم علی الله بمثل معصیته. كلا ما كان الله سبحانه لیدخل الجنه بشرا بامر اخرج به منها ملكا. ان حكمه فی اهل السماء و اهل الارض لواحد و ما بین الله و بین احد من خلقه

[صفحه 971]

هواده فی اباحه حمی حرمه الله علی العالمین.»

یعنی پس عبرت گیرید به چیزی كه بود از كردار خدا با ابلیس، در وقتی كه باطل گردانید عبادت دراز او را و تلاش با كوشش او را و حال آنكه بود به تحقیق كه عبادت كرده بود خدا را شش هزار سالی كه معلوم نیست كه از سالهای دنیا است یا از سالهای آخرت و هر یكسال آخرت چندین هزار برابر یكسال دنیا است، زیرا كه خدا در قرآن یاد كرده كه هر یك روز از آخرت معادل پنجاه هزار سال دنیا است، پس هر سالی از آن چندین هزار برابر سال دنیا باشد و تردید حضرت علیه السلام، به تقریب نارسائی فهم سامعین است بر اوقات آخرت و باطل گردیدن طاعات شش هزار ساله ی او از جهت تكبر ورزیدن یك ساعت بود. پس كیست بعد از ابلیس كه سالم باشد از عقوبت خدا در مثل معصیت ابلیس كه تكبر یك ساعت باشد، حاشا كه سالم باشد! نبوده است خدای سبحانه كه داخل گرداند در بهشت بشری را با ملابست امری كه تكبر باشد كه بیرون كرد به سبب آن از بهشت كسی را كه داخل فرشته بود. به تحقیق كه حكم خدای تعالی در اهل آسمان و اهل زمین هر آینه به یك نحو است و نیست در میان خدا و در میان احدی از مخلوقات او رخصتی و صلحی در مباح گردانیدن محظوری كه حرام گردانیده باشد او را خدا بر جمیع عالمیان كه تكبر باشد.

«فاحذروا عبادالله ان یعدیكم بدائه و ان یستفزكم بخیله و رجله، فلعمری لقد فوق لكم سهم الوعید و اغرق لكم بالنزع الشدید و رماكم من مكان قریب، (و قال رب بما اغویتنی لازینن لهم فی الارض و لاغوینهم اجمعین) قذفا بغیب بعید و رجما بظن غیر مصیب، صدقه به ابناء الحمیه و اخوان العصبیه و فرسان الكبر و الجاهلیه، حتی اذا انقادت له الجامحه منكم و استحكمت الطماعیه منه فیكم، فنجمت الحال من السر الخفی الی الامر الجلی، استفحل سلطانه علیكم و دلف بجنوده نحوكم.»

یعنی پس بترسید ای بندگان خدا از اینكه ابلیس سرایت دهد به شما درد كبر خود را و سبك براند به شما لشكر سواران و پیادگان خود را، یعنی شیاطین خیال و حس خود را،

[صفحه 972]

پس سوگند به جان خودم كه به فاق و زه كمان گذاشت از برای شما تیر وعده های دروغ خود را و مبالغه كرد كشیدن كمان وسوسه و خطور را از برای شما به كشیدن سخت و انداخت به سوی شما از جایگاه نزدیك كه خاطر باشد و حال آنكه گفته است: «ای پروردگار من، به سبب اغوا و گمراه كردن تو مرا، هر آینه زینت خواهم داد معاصی را از برای بندگان تو در زمین و هر آینه گمراه خواهم ساخت ایشان را به تمامی» و آن انداختن انداختنی است به پنهانی دور از نظرها و زدنی است به كمانی كه رساننده و راست است از جهت قول خدا كه: (و لقد صدق علیهم ابلیس ظنه) یعنی هر آینه گردانید صدق و راست ابلیس برایشان گمان خود را در اغوا كردن ایشان، تصدیق كردند ابلیس را در این اغوا، یعنی او راستگو گردانیدند پسران حمیت و برادران عصبیت و سواران تكبر كردن و نادانی، یعنی كسانی كه به حسب طبع و سرشت ملازم خصلت مذمومه ی حمیت و عصبیت و سوار و مسلط بر خصلت تكبر و نادانی بودند، تا وقتی كه فرمانبردار او گشتند چموشان و سركشان از شما و استوار گردید طمع اغوا كردن او در شما، پس آشكار گشت حال و خصلت از باطن پنهان شما، به سوی امر و حال ظاهر شما، گردید نر و بزرگ تسلط او بر شما و دوید سپاه او به جانب شما.

«فاقحموكم و لجات الذل و احلوكم ورطات القتل و اوطاوكم اثخان الجراحه، طعنا فی عیونكم و حزا فی حلوقكم و دقا لمناخركم و قصدا لمقاتلكم و سوقا بخزائم القهر الی النار المعده لكم، فاصبح اعظم فی دینكم جرحا و اوری فی دنیاكم قدحا، من الذین اصبحتم لهم مناصبین و علیهم متالبین، فاجعلوا علیه حدكم و له جدكم.»

یعنی پس انداختند سپاه ابلیس شما را در مغازه های مذلت و فرود آوردند شما را در ورطه های قتل و گام نهادند و لگدمال كردند شما را در گرمی و شدت زخم داشتن، از جهت نیزه زدن در چشمهای شما و بریدن حلقومهای شما و كوفتن بینی های شما و اراده كردن قتلگاههای شما و راندن و كشیدن به حلقه های بینی قهر و غلبه به سوی آتش آماده شده ی از برای شما، پس گردید ابلیس بزرگتر در دین شما، از روی جرح و باطل

[صفحه 973]

كردن و آتش بیرون آورنده تر در دنیای شما، از روی آتش زنه ی فتنه ی بر هم زدن، از آنچنان كسانی كه گردیدید شما از برای ایشان نصب كنندگان عداوت و جنگ و جمع شوندگان بر ایشان در مضاربه و مقاتله، پس بگردانید بر ضرر او منع و بازداشتن شما را و مختص از برای او سعی و تلاش شما را.

«فلعمر الله لقد فخر علی اصلكم و وقع فی حسبكم و دفع فی نسبكم و اجلب بخیله علیكم و قصد برجله سبیلكم، یقتنصونكم بكل مكان و یضربون منكم كل بنان، لاتمتنعون بحیله و لاتدفعون بعزیمه، فی حومه ذل و حلقه ضیق و عرصه موت و جوله بلاء.»

یعنی سوگند به حیات خدا كه به تحقیق كه فخر كرد بر اصل شما، كه آدم علیه السلام باشد، در وقتی كه گفت كه «من بهترم از او، مرا خلق كردی از آتش و او را خلق كردی از خاك نمناك» و واقع شد در قدح بزرگی و نجابت شما، در وقتی كه گفت: «این است كه كرامت دادی او را بر من» و دفع كرد و دور ساخت كرامت در قرابت شما را، در وقتی كه خود را بزرگتر شمرد از او و كشید سواران خود را بر شما كه جنود واهمه باشند و متوجه گردانید پیادگان خود را به سوی راههای شما كه جنود خیال باشند، تا اینكه صید كنند شما را در هر مكان و بزنند از شما هر سر انگشتان را، در حالتی كه امتناع نمی توانید كرد از او به وسیله ی حیله و تدبیری و دفع و دور نمی توانید كرد او را به سبب قصد و چاره ای، در معظم و شدت مذلتی و در حلقه ی تنگی و در عرصه ی مرگی و در مجال بلیه ای.

«فاطفووا ما كمن فی قلوبكم من نیران العصبیه و احقاد الجاهلیه، فانما تلك الحمیه تكون فی المسلم من خطرات الشیطان و نخواته و نزغاته و نفثاته و اعتمدوا وضع التذلل علی رووسكم و القاء التعزز تحت اقدامكم و خلع التكبر من اعناقكم.»

یعنی پس فرونشانید آنچه را كه پنهان است در دلهای شما از آتشهای عصبیت و كینه های زمان جاهلیت و كفر، پس نیست آن حمیت مگر اینكه می باشد در مرد مسلمان از وسوسه های شیطان و افتخارهای او و فسادهای او و دمیدنهای او و تكیه كنید بر گذاردن تاج تذلل و فروتنی بر سرهای شما و انداختن تعزز و بزرگی را در زیر پاهای شما و كندن طوق تكبر و گردنكشی را از گردنهای شما.

[صفحه 974]

«و اتخذوا التواضع مسلحه بینكم و بین عدوكم، ابلیس و جنوده، فان له فی كل امه جنودا و اعوانا و رجلا و فرسانا و لا تكونوا كالمتكبر علی ابن امه من غیر ما فضل جعله الله فیه سوی ما الحقت العظمه بنفسه، من عداوه الحسد و قدحت الحمیه فی قلبه من نار الغضب و نفخ الشیطان فی انفه من ریح الكبر، الذی اعقبه الله به الندامه و الزمه آثام القاتلین الی یوم القیامه.»

یعنی بگیرید فروتنی را سلاح و آلت حرب میانه ی شما و میانه ی دشمن شما: ابلیس و سپاه او، پس به تحقیق كه مر او راست در هر گروهی لشكریان و یاریگران و پیادگان و سواران و مباشید مانند قابیل متكبر بر هابیل پسر مادر خود و برادر خود، بدون فضیلت و زیادتی كه خلق كرده باشد خدا او را در آن، مگر اینكه رسید عظمت و بزرگی در نفس او از جهت دشمنی ناشی از حسد و برافروخت در دل او عصبیت از آتش خشم و دمید شیطان در بینی او از باد كبر و نخوت، آنچنانی كه از پی درآورد او را خدای تعالی به سبب آن پشیمانی را و لازم گردانید به او گناهان كشندگان را تا روز قیامت.

«الا و قد امعنتم فی البغی و افسدتم فی الارض، مصارحه لله بالمناصبه و مبارزه للمومنین بالمحاربه! فالله الله فی كبر الحمیه و فخر الجاهلیه، فانه ملاقح الشنان و منافخ الشیطان، اللاتی خدع بها الامم الماضیه و القرون الخالیه، حتی اعنقوا فی حنادس جهالته و مهاوی ضلالته، ذللا عن سیاقه، سلسا فی قیاده، امرا تشابهت القلوب فیه و تتابعت القرون علیه و كبرا تضایقت الصدور به! »

یعنی آگاه باشید و به تحقیق كه فرورفتید شما در ظلم و ستم كردن و فتنه و فساد كردید شما در زمین، از جهت ظاهر و آشكار كردن دشمنی از برای خدا و بیرون آمدن از برای مقاتله كردن با مومنان، پس بترسید خدا را بترسید خدا را! در كبر ورزیدن از جهت عصبیت و فخر كردن زمان جاهلیت، پس به تحقیق كه فخر كردن آبستن كننده های عداوت است و دمیدنهای شیطان است، آن چنان دمیدنهایی كه فریب داد شیطان به آن امتهای گذشته را و مردم عصرهای سابقه را، تا اینكه شتابیدند در تاریكیهای نادانی او و در جای اوفتادنهای گمراهی او، در حالتی كه رام بودند در راندن او و آرام بودند در

[صفحه 975]

كشیدن او، در حالتی كه مباشر بودند به امری كه مماثل و یكرو بود دلها در او و پیاپی بود عصرها بر او، كه افتخار باشد و به كبری كه تنگ بود سینه ها به سبب شدت او.

«الا فالحذر الحذر من طاعه ساداتكم و كبرائكم! الذین تكبروا عن حسبهم و ترفعوا فوق نسبهم و القوا الهجینه علی ربهم و جاحدوا الله علی ما صنع بهم، مكابره لقضائه و مغالبه لالائه، فانهم قواعد اساس العصبیه و دعائم اركان الفتنه و سیوف اعتزاء الجاهلیه.»

یعنی آگاه باشید پس حذر كنید حذر كنید از فرمانبرداری رئیسان شما و بزرگان شما! آنچنان كسانی كه تكبر ورزیدند از جهت نجابت و شرافت خود و بلندی جستند بالاتر از نسب و قرابت خود و انداختند و نسبت دادند قباحت و زشتی را در كار پروردگار خود و انكار كردند خدا را بر آنچه كرد به ایشان از احسان و انعام، از جهت معانده كردن و رد نمودن مر حكم او را و مبالغه و كفران كردن مر نعمتهای او را، پس به تحقیق كه ایشان پایه های بنیان عصبیت اند و ستونهای اركان فتنه و فسادند و شمشیرهای انتساب و افتخار به آباء جاهلیتند.

«فاتقوا الله و لا تكونوا لنعمه علیكم اضدادا و لا لفضله عندكم حسادا و لاتطیعوا الادعیاء الذین شربتم بصفوكم كدرهم و خلطتم بصحتكم مرضهم و ادخلتم فی حقكم باطلهم و هم اساس الفسوق و احلاس العقوق. اتخذهم ابلیس مطایا ضلال و جندا بهم یصول علی الناس و تراجمه ینطق علی السنتهم، استراقا لعقولكم و دخولا فی عیونكم و نفثا فی اسماعكم، فجعلكم مرمی نبله و موطی قدمه و ماخذ یده.»

یعنی پس بپرهیزید خدا را و نباشید به علت نعمتهای خدا بر شما اضداد و خصوم یكدیگر و نه از جهت فضل و كرم او در نزد شما حاسدان یكدیگر، لقوله تعالی (ام یحسدون الناس علی ما آتاهم الله من فضله ؟ و اطاعت مكنید پسرخواندگان مر شما را، آنچنان كسانی كه آشامیدید شما با صاف و خالص تواضع شما ناصاف غش دار كبر و عجب ایشان را و ممزوج گردانیدید با صحت هدایت شما مرض ضلالت ایشان را و داخل ساختید در حق اسلام شما باطل كفر ایشان را و حال آنكه ایشانند بنیان فسق و

[صفحه 976]

خروج از طاعت خدا و ملازمها و مصاحبهای عصیان خدا، گرفته است ایشان را ابلیس شتران باركش گمراهی و سپاهی كه به ایشان حمله برد و غلبه كند بر مردمان و ترجمانی كه سخن گوید بر نهج زبان ایشان، از جهت دزدیدن مر عقلهای شما به وسوسه ی دنیا و در آمدن در چشمهای شما به زینت دنیا و دمیدن در گوشهای شما به آوازه ی دنیا، پس گردانید شما را مكان انداختن تیر خود در عقل شما و جای گذاردن پای خود در چشم شما و محل گرفتن دست خود در گوش شما.

«فاعتبروا بما اصاب الامم المستكبرین من قبلكم، من باس الله و صولاته و وقائعه و مثلاته. و اتعظوا بمثاوی خدودهم و مصارع جنوبهم و استعیذوا بالله من لواقح الكبر كما تستعیذونه من طوارق الدهر. فلو رخص الله فی الكبر لاحد من عباده، لرخص فیه لخاصه انبیائه و لكنه سبحانه كره الیهم التكابر و رضی لهم التواضع، فالصقوا بالارض خدودهم و عفروا فی التراب وجوههم و خفضوا اجنحتهم للمومنین و كانوا اقواما مستضعفین، قد اختبرهم بالمخمصه و ابتلاهم بالمجهده و امتحنهم بالمخاوف و مخضهم بالمكاره.»

یعنی پس عبرت گیرید به آن چیزی كه رسید امتهای متكبران پیش از شما را، از عذاب خدا و غضب خدا و نوازل شدائد خدا و عقوبات خدا و پند بگیرید به منزلهای رخساره های ایشان و مكانهای افتادن پهلوهای ایشان و پناه ببرید به خدا از شتران نر كبر، مانند پناه بردن شما به خدا از هلاكتهای روزگار، پس اگر اذن داده بود خدا در كبر داشتن از برای احدی از بندگان خود، هر آینه اذن می داد در آن از برای خواص پیغمبران خود، ولیكن خدای سبحانه ناخوش داشت به سوی ایشان كبر داشتن را و خشنود است از ایشان تواضع و فروتنی داشتن را، پس چسبانیدند به زمین رخساره های خود را و مالیدند در خاك صورتهای خود را و انداختند پرهای خدمتكاری را از برای مومنان و بودند طایفه های ضعیف شمرده شدگان، به تحقیق كه آزموده بود ایشان را خدا در گرسنگی خوردن و مبتلا ساخته بود ایشان را به مشقت بردن و امتحان كرده بود ایشان را به بیم و ترس داشتن و مضطرب داشته بود ایشان را به ناخوشیها داشتن.

«فلا تعتبروا الرضا و السخط بالمال و الولد، جهلا بمواقع الفتنه و الاختبار، فی مواضع الغنی

[صفحه 977]

و الافتقار، فقد قال سبحانه و تعالی: (ایحسبون انما نمدهم به من مال و بنین، نسارع لهم فی الخیرات بل لایشعرون)، فان الله سبحانه یختبر عباده المستكبرین فی انفسهم، باولیائه المستضعفین فی اعینهم و قد دخل موسی بن عمران و معه اخوه هارون علیهماالسلام، علی فرعون و علیهما مدارع الصوف و بایدیهما العصی، فشرطا له ان اسلم بقاء ملكه و دوام عزه. فقال: الا تعجبون من هذین یشرطان لی دوام العز و بقاء الملك و هما بما ترون، من حال الفقر و الذل! فهلا القی علیهما اساوره من ذهب اعظاما للذهب و جمعه و احتقارا للصوف و لبسه!»

یعنی اعتبار مكنید خشنودی و غضب خدا را به مال و ولد داشتن، از جهت نادانی به جایگاه امتحان و آزمایش در جاهای مالداری و بیمالی، پس به تحقیق كه گفته است خدای سبحانه و تعالی: «آیا گمان می كنند ایشان كه اینكه كمك كردیم ایشان را از مال و پسران، پیشی دادیم مر ایشان را در خیرات و منافع؟ بلكه نمی دانند» یعنی نمی دانند كه از برای آزمایش به ایشان مدد كردیم به مال و اولاد، پس به تحقیق كه خدای سبحانه، آزمایش می كند بندگان صاحبان كبر و بزرگی را در نفسهای ایشان به دوستان خود كه این صفت دارند كه ضعیف شمرده شده اند در نظرهای ایشان. و به تحقیق كه داخل شد موسی بن عمران و با او بود برادر او هارون علیهماالسلام، بر فرعون و حال آنكه در بر ایشان بود عباهای پشمی و در دستهای ایشان بود عصاها، پس شرط كردند از برای فرعون اگر اسلام آورد، باقی ماندن پادشاهی او را و همیشه بودن عزت و غلبه ی او را، پس گفت فرعون به حضار مجلس كه آیا تعجب نمی كنید از این دو نفر كه شرط می كنند از برای من همیشگی عزت را و باقی بودن پادشاهی را؟ و حال آنكه این دو نفر به حالی می باشند كه می بینید، از حال احتیاج و ذلت، پس چرا انداخته نشد بر این دو نفر دست بندهایی از زر؟ گفت فرعون این سخن را از جهت بزرگ داشتن مر زر را و جمع كردن آن را و حقیر داشتن مر پشم را و پوشیدن آن را.

«و لو اراد الله سبحانه بانبیائه حیث بعثهم ان یفتح لهم كنوز الذهبان و معادن العقیان و مغارس الجنان و ان یحشر معهم طیر السماء و وحوش الارض، لفعل و لو فعل، لسقط البلاء

[صفحه 978]

و بطل الجزاء و اضمحل الانباء و لما وجب للقابلین اجور المبتلین و لا استحق المومنون ثواب المحسنین و لا لزمت الاسماء معانیها.»

یعنی و اگر خواسته بود خدای سبحانه از برای پیغمبران خود در وقتی كه مبعوث گردانید ایشان را به پیغمبری اینكه بگشاید از برای ایشان گنجینه های زرها و طلاها را و معدنهای زرهای خالص را و جای كشتن بستانها را و اینكه جمع گرداند با ایشان مرغان هوا را و حیوانات وحش زمین را، هر آینه می كرد و اگر می كرد هر آینه ساقط می شد امتحان كردن متكبران با قوت و دولت، به انبیا و اولیای متواضع با ضعف و مسكنت، زیرا كه فقر و فاقه و مسكنت و مشقت و زحمت و اعراض و انكار كردن از اموال و دولت و رفاهیت و وسعت دنیویه ی انبیا و اولیا و مومنان، با وجود مقدور و میسر بودن تحصیل و تكسب و جمع آوری آن باسهل وجه، به توفیق و تایید خدای تعالی و به تمامیت و كمال علم و فكر و تدبیر ایشان در تحصیل منافع و تكسب فوائد دنیوی و اخروی، ادل دلیل و اكمل برهان است، بلكه واضح اوضح و ابده بدیهیات است بر عدم فائده و منفعت دنیا و دولت و مكنت آن، بلكه بر مضرت و خسارت آن و منفعت ترك و اعراض از آن و الا چنانچه منفعتی به حسب آخرت در آن بود، البته جناب اقدس الهی بخلص خالص بندگان خود كه انبیا و اولیا و مومنان كه اهل آخرت اویند، كرامت می كرد و توفیق تحصیل و جمع آوری آن را به ایشان می داد، نه توفیق اعراض و ترك دنیا را به ایشان مرحمت كند، پس با وجود دلیل ظاهر و برهان باهر بودن خلق و خلق و قول و فعل انبیا و اولیا بر مضرت و خسارت دولت و مكنت دنیا، اختیار اهل دنیا دنیا را و تلاش و كد و سعی و جد كردن در تحصیل و جمع آوری و ذخیره ی آن و شایق و عاشق بودن بر آن و اعراض و انكار كردن از خصلت با منفعت دولت آخرت انبیا و اولیا، به حسب رغبت طبیعت خود، دلیل و برهان است بسی واضح و آشكار بر خبث و زشتی طینت و سرشت ایشان و طیب و پاكی طینت و سرشت انبیا و اولیا و مومنان، پس آزمایش شد و امتیاز یافت پاك از ناپاك و روح از خاك و خوب از زشت و اهل جهنم از اهل بهشت، در دار دنیای محل كسب و تجارت ربح و منفعت آخرت. و چنانچه انبیا و اولیا و مومنان نیز مثل

[صفحه 979]

كافران و فاسقان با دولت و مكنت دنیا و شائق و عاشق بر آن بودند، نه تارك و منكر آن، امتیاز در میان اخیار و اشرار به حسب اختیار، ظاهر و آشكار نمی شد و امتحان و اختبار ساقط و هابط و برطرف می گشت بالمره. و هر آینه باطل و منتفی می شد جزای نیك اخیار و جزای بد اشرار، زیرا كه آن درجه ی از ثواب، ثمره ی زحمت و مشقت و اذیت در دنیا است و آن مرتبه ی از عقاب، نتیجه ی لذت و راحت و ایذای در دنیا است. و چنانچه اخیار مثل اشرار بودند در تنعم و تلذذ و رفاهیت در دنیا، رسیدن به درجات عالیه ی جنان از برای اخیار بالذات و واصل شدن به دركات سافله ی نیران از برای اشرار بالذات، مقدور و میسور نمی شد و منع حق از مستحق از عدل محض محظور و دور است. و هر آینه مضمحل و نیست می گردید خبرهای خدا، به معارف و علوم یقینیه ی حقه و احكام شرعیه و وعد و وعید اخرویه، زیرا كه اخبار انبیا به اخبار، فرع رسیدن وحی الهی به ایشان است و رسیدن وحی ممكن نیست مگر به انقطاع و ادبار از باطل و دنیا بالمره و اتصال و اقبال به حق و آخرت بالكلیه و با وجود اشتغال و اشتیاق به دنیا، انقطاع و افتراق از آن چگونه میسر و رسیدن وحی الهی چسان مقدر خواهد بود. و هر آینه واجب و ثابت نمی شد از برای قبول و تصدیق كنندگان قول خدا و رسول، اجرها و ثوابهای جزیل جمیل مبتلا شدگان به مشقتها و زحمتها و مستحق نمی شدند مومنان موقنان ثواب با قدر و مقدار بسیار محسنان نیكوكار را، زیرا كه با اشتغال و اقبال انبیا علیهماالسلام، به دنیا و دولت و اموال آن، نظر به تاسی و اقتدا، تصدیق كنندگان و مومنان نیز شایق و مشغول می شدند به مشتهیات و مستلذات دنیاویه و البته محروم می گشتند از اجر و ثواب رنج بردگان و نیكوكاران تارك و منكر دنیا، با وجود مجانست و مناسبت در اصل طینت، با مبتلا شدگان و مومنان، پس لازم می شد منع حق از مستحق باطل بالضروره و هر آینه لازم نمی شد اسماء و صفات خدا را مقاصد و مظاهر آنها، زیرا كه عالم تمام از بادیات و بائدات و مجردات و مادیات و ماضیات و مستقبلات، مظاهر اسماء و صفاتند و موجود شدن موجودات عالم نیست مگر مظهر شدن، زیرا كه صفت الوهیت و ربوبیت و معبودیت و محبوبیت بدون مالوهیت و مربوبیت و عبودیت و حبیبیت مثلا، ممكن و معقول نباشد و دانسته

[صفحه 980]

شد كه از صفات خاصه و القاب مختصه ی اشرف برایا و انبیا، انسان كامل، عقل كل، هادی قل و جل، ختم رسل، مظهر اسم اعظم، جامع مظاهر جمیع اسماء و صفات عبودیت است كه كنه آن ربوبیت است. و تحقق در مرتبه ی عبودیت خاصه ی مختصه نیست مگر ترك و انقطاع از ماسوای بالمره و اقبال به جناب معبود محبوب بالكلیه. و لزوم و ثبوت تحقق این مظهر و معنی، ممكن نشود با میل و اشتغال خلقی و خلقی به دنیا و همچنین انبیای دیگر و اولیا و مومنان هر یك، به قدر شدت نوریت و علو مرتبه و خلوص طینت و مرتبه ی عبودیت و درجه ی محبت و مظهریت ایشان و هم چنین نقائض ایشان، مظاهر اسماء و صفات جلالیه مقابله ی اسماء جمالیه اند و تحقق آن مظاهر نیز متحقق نشود مگر به اتصال به دنیا و انقطاع از آخرت، علی تفاوت طبقاتهم. پس چنانچه انبیاء و اولیا و مومنان مثل كافران و منافقان و فاسقان، مایل و شایق و حامل دنیا نبودندی، معانی و مظاهر اخیار و اشرار لازم اسماء و صفات جمالیه و جلالیه ظواهر نبودندی و مخلوقی موجود نمی شدی.

«ولكن الله سبحانه، جعل رسله اولی قوه فی عزماتهم و ضعفه فیما تری الاعین من حالاتهم، مع قناعه تملا القلوب و العیون غنی و خصاصه، تملا الاسماء و الابصار اذی.»

یعنی ولكن خدای سبحانه به جود ذاتی و عنایت ازلی خود خلق كرد پیغمبران را صاحبان قوت و توانائی معارف و كمالات و اعتقادات و عبادات در نیات و اشواق طینات ایشان و صاحبان ضعف و ناتوانی در چیزی كه می بیند چشمها از حالات فقر و انقطاع از دنیای ایشان، با قناعت ذاتیه كه پر می كند دلهای صاحبدلان را و دیده های بینایان را، غنا و بی نیازی از ما سوی الله و فقر و احتیاجی كه پر می كند گوشهای بیدلان را و چشمهای كوران را اذیت و ناسازی، پس البته ساقط نباشد ابتلا و باطل نباشد جزاء و مضمحل نباشد انباء و واجب باشد قابلین را اجور ابتلاشدگان و مستحق باشند مومنان ثواب محسنین را و لازم باشد معانی اسماء را، پس انبیاء صاحب دولت و زیب و زینت دنیا بی منفعت با مضرت نباشند.

«و لو كانت الانبیاء اهل قوه لاترام و عزه لاتضام و ملك تمتد نحوه اعناق الرجال و تشد

[صفحه 981]

الیه عقد الرحال، لكان ذلك اهون علی الخلق فی الاعتبار و ابعد لهم فی الاستكبار و لامنوا عن رهبه قاهره لهم، او رغبه مائله بهم، فكانت النیات مشتركه و الحسنات مقتسمه.»

انشاء دلیل دیگر است بر ابتلا و فقر و فاقه ی انبیا و اولیا و اوصیا به لزوم دو لازم محال: یعنی و اگر بودند پیغمبران صاحب قوه و تسلطی كه ممكن نبود از برای احدی قصد تسلط بر ایشان و صاحب عزت و غلبه (ای) و مقدور نبود از برای احدی ظلم و ستم بر ایشان و صاحب سلطنت و پادشاهی كه كشیده می شد به جانب او گردنهای مردان، یعنی شایق می شدند به سوی او و بسته می گردید به سوی او گرههای تنگ مركبها، یعنی سفر می كردند و كوچ می كردند مردم به سوی او از اطراف جهان، هر آینه لازم بود دو امر: اما لازم اول اینكه هر آینه بود با صاحب قوت و ملك بودن انبیا آسان تر بر خلق در معرض ابتلا و اختبار و آزمایش درآمدن و دورتر بود مر خلق را در تكبر و نخوت ورزیدن و اطاعت و انقیاد نكردن، زیرا كه با سلطنت و دولت انبیاء نبود در اطاعت كردن ایشان از برای احدی از اهل دنیا مشقت عصبیت و حمیتی و نخوت و استكباری و اكثر، بلكه همگی، اطاعت می كردند و ممتحن و ممتاز بودند و به شرف اسلام سرافراز می گشتند، چه سعید به حسب طینت و چه شقی به حسب طبیعت و از برای اشقیا استنكار و استكباری حاصل نمی شد، تا ممتاز شوند به تكلیف از سعداء. و اما لازم دوم اینكه هر آینه ایمان می آوردند خلق، یا از جهت خوف و ترس به رجا و ملجا مر ایشان در ایمان آوردن، مثل ارباب دولت و مكنت كه از ترس دولت خود مضطر در ایمان می شدند و یا از جهت رغبت و خواهش میل دهنده و متوجه گرداننده ی ایشان به ایمان، مانند اصحاب فقر و مسكنت كه به طمع تحصیل دولت و مكنت، ایمان می آوردند، پس می گشت نیات خلق مشترك، یا در میان خوف دنیا و آخرت و یا در میان طمع منفعت دنیا و امید ثواب آخرت و می گشت افعال و عبادات حسنه منقسم و متجزی در ثواب به تقریب مشترك بودن نیات، پس مستحق می شدند نصف ثواب حسنات را، نه تمام ثواب آن را.

«و لكن الله سبحانه، اراد ان یكون الاتباع لرسله و التصدیق بكتبه و الخشوع لوجهه و

[صفحه 982]

الاستكانه لامره و الاستسلام لطاعته، امورا له خاصه، لایشوبها من غیرها شائبه و كلما كانت البلوی و الاختبار اعظم، كانت المثوبه و الجزاء اجزل.»

یعنی ولكن هر دو لازم باطل باشد، به بیان لف و نشر مشوش، اما بطلان لازم دوم پس از جهت اینكه خدای سبحانه اراده كرده است و خواسته است به حسب عنایت ازلی و مصلحت و غایت ابدی اینكه باشد متابعت و پیروی خلق از برای پیغمبران او و تصدیق به كتابهای او و خشوع و فروتنی از برای ذات او و تسلیم از برای حكم او و انقیاد مر طاعت او، اموری كه مختص از برای او باشد، نه مشترك میان طمع دنیا و امید ثواب او، یعنی بعضی از مخلوقات طینت و سرشت ایشان مستعد است از برای ثواب نیات خالصه و فعلیه و رسیدن استعداد این قسم از طینات با اشتراك نیات به آن درجه از ثواب خود ممكن نیست، پس لازم باشد قسر دائمی و منع حق از مستحق علی الدوام و اینكه خلاف عنایت وجود بالذات و محال باطل بالذات است و اما بطلان لازم اول، پس از جهت اینكه هر وقتی كه باشد اختبار و آزمایش بزرگتر و دشوارتر باشد ثواب و جزای آن بزرگتر، یعنی بعضی از مخلوقات طینت و سرشت ایشان، مستعد است از برای رسیدن به ثواب بزرگ اختبار و آزمایش صعب دشوار و فعلیت استعداد این طینات و ترتب ثواب بزرگ مقتضای آن بر آن، با آسانی از آزمایش و سهولت ترك استكبار بدون رنج و مشقت در آن، از جمله ممتنعات است، پس باز لازم آید قسر و منع حق از مستحق علی الدوام باطل بالذات و هو المطلوب.

الا ترون ان الله، سبحانه، اختبر الاولین، من لدن آدم، صلوات الله علیه، الی الاخرین، من هذا العالم، باحجار لا تضر و لا تنفع و لا تسمع و لا تبصر، فجعلها بیته الحرام الذی جعله للناس قیاما، ثم وضعه باو عر بقاع الارض حجرا و اقل نتائق الدنیا مدرا و اضیق بطون الاودیه قطرا، بین جبال خشنه و رمال دمثه و عیون و شله و قری منقطعه، لایزكو بها خف و لا حافر و لا ظلف. ثم امر آدم و ولده ان یثنوا اعطافهم نحوه، فصار مثابه لمنتجع اسفارهم و غایه لملقی رحالهم، تهوی الیه ثمار الافئده، من مفاوز قفار سحیقه و مهاوی فجاج عمیقه و جزائر بحار منقطعه.»

[صفحه 983]

یعنی آیا نمی بینید كه به تحقیق خدای سبحانه آزموده است بندگانی كه در زمان اول بودند از ابتدای زمان آدم، صلوات الله علیه، تا بندگانی كه در آخر زمان باشند از اهل این عالم، به سنگهایی كه نه ضرر می رسانند و نه منفعت می رسانند و نه می شنوند و نه می بینند، پس گردانید آن سنگها را بیت حرام و خانه ی محترم خود، آن چنان خانه ای كه گردانید او را تكیه گاه از برای منفعت مردمان، پس قرار داد آن را در دشوارترین قطعه ای از قطعات زمین از روی سنگ بودن و در كمتر بلدی از بلاد دنیا از روی كلوخ و زمین خشك بودن و تنگ ترین میانه ای از میانه های سیلگاهها از روی جانب و طرف بودن، در میان كوههای درشت و ریگهای نرم و چشمه های كم آب و دهاتهای جدا از هم، نمو نكند و فربه نشود در آن حیوان چكمه داری مثل شتر و نه سم داری مثل اسب و نه سم شكافته ای مثل گوسفند، پس امر كرد آدم و اولادش را كه میل دهند قصدشان را به جانب او و سفر كنند به سوی او، پس گردید مرجع از برای منافع سفرهای ایشان و منتها از برای مكان انداختن رحلها و بارهای ایشان، در حالتی كه فرود می آید به سوی آن میوه های دلها، یعنی شوق آن می كنند از بیابانهای خالی از آب و گیاه بسیار دور و از جاهای افتادن میانه ی شكاف كوههای دور تك دراز و از جزیره های دریاهای جدای از یكدیگر.

«حتی یهزوا مناكبهم ذللا یهللون لله حوله و یرملون علی اقدامهم شعثا غبرا له، قد نبذوا السرابیل وراء ظهورهم و شوهوا باعفاء الشعور محاسن خلقهم، ابتلاء عظیما و امتحانا شدیدا و اختبارا مبینا و تمحیصا بلیغا، جعله الله سببا لرحمته و وصله الی جنته.»

یعنی تا اینكه حركت می دهند به شوق دوشهای خود را، یعنی سفر به سوی او می كنند در حالتی كه اطاعت كننده و آرام دارنده اند، صدا بلند می كنند به لبیك لبیك گفتن از برای خدا در اطراف او، هروله می كنند و می دوند بر پاهای خود در حالتی كه پریشان كرده مویان و گرد آلودند از برای خدا، در حالتی كه انداخته اند پیراهنها و لباسها را در پس پشتهای خودشان، یعنی نپوشیده اند و زشت ساخته اند به سبب نتراشیدن موهای خود جاهای حسن و نیكویی خلقت خودشان را و آن امر كردن بود از جهت

[صفحه 984]

گرفتاری به بلای بزرگ و امتحان سخت و آزمایش آشكار و خلاص گذاشتن به نهایت رسیده، در حالتی كه گردانید خدای تعالی آن ابتلاء عظیم را سبب از برای رحمت خود و رسیدن به سوی بهشت خود.

«و لو اراد سبحانه ان یضع بیته الحرام و مشاعره العظام، بین جنات و انهار و سهل و قرار، جم الاشجار، دانی الثمار ملتف البنی، متصل القری، بین بره سمراء و روضه خضراء و اریاف محدقه و عراص مغدقه و زروع ناضره و طرق عامره، لكان قد صغر قدر الجزاء علی حسب ضعف البلاء.»

یعنی و اگر اراده كرده بود خدای سبحانه اینكه قرار دهد بیت حرام خود را و مكانهای عبادت بزرگ خود را، در میان بستانها و نهرها و زمین نرم و جایگاه بسیار درخت نزدیك، میوه بر هم بسته، عمارات پیوسته دهات، در میان دانه های گندم گندمگون و مرغزار سبز و كشتزارهای باغدار و ناحیه های پر آب و زراعتهای تازه ی خرم و راههای آباد، هر آینه بود كه كوچك و اندك گردانیده بود مقدار جزا و پاداش عمل را، به قدر سستی و كمی امتحان و مشقت و زحمت و حال آنكه بعضی از ایشان، به حسب طینت، صاحب استعدادات رسیدن به جزا و ثواب بزرگ باشند و محروم ساختن مثل آن طینتها از مقتضای استعدادات ایشان، دور از عنایت ازلی و فیض و كرم ذاتی و محال باشد، پس قرار دادن بیت الله الحرام در مواضع مذكوره نیز خلاف مقتضای عنایت ازلی و محال باشد.

«و لو كان الاساس المحمول علیها و الاحجار المرفوع بها، بین زمرده خضراء و یاقوته حمراء و نور و ضیاء، لخفف ذلك مصارعه الشك فی الصدور و لوضع مجاهده ابلیس عن القلوب و لنفی معتلج الریب من الناس و لكن الله یختبر عباده بانواع الشدائد و یتعبدهم بالوان المجاهد و یبتلیهم بضروب المكاره، اخراجا للتكبر من قلوبهم و اسكانا للتذلل فی نفوسهم و لیجعل ذلك ابوابا فتحا الی فضله و اسبابا ذللا لعفوه.»

یعنی اگر بود بنیانی كه بار شده است و بنا شده است بیت الله بر آن و سنگهائی كه بلند شده است بیت الله به سبب آن، در میانه ی دانه های زمرد سبز و یاقوت سرخ و نور و روشنایی، هر آینه ضعیف و اندك می گردانید بنای به نحو مذكور، غلبه كردن شك در

[صفحه 985]

سینه ها را و بسیار تشكیك نمی شد در بودن آن بیت الله تعالی و هر آینه فرومی نهاد كوشش و تلاش شیطان را از دلها و هر آینه نیست می گردانید محل اضطراب شك را از مردمان، ولكن خدای تعالی امتحان و آزمایش می كند بندگان خود را به اقسام سختیها و متحقق می گرداند ایشان را به بندگی به اصناف مشقتها و مبتلا می سازد ایشان را به انحاء مكروهات، از جهت بیرون كردن مر تكبر از دلهای ایشان و جا دادن مرخواری و فروتنی را در جانهای ایشان و تا اینكه بگرداند آن ابتلاها و مشقتها را دروازه های گشوده به سوی فضل و كرم خود و سببهای آسان از برای عفو و گذشت خود. پس بناگذاشتن بیت به آن اساس كه مستلزم چیزهایی كه منافی مر امتحان و ابتلا و آزمایش است كه مستلزم خیر و صلاح و منفعت بسیار و اجر بی شمار است، منافی مر عنایت و حكمت وجود ذاتی و باطل باشد.

«فالله الله فی عاجل البغی و آجل و خامه الظلم و سوء عاقبه الكبر، فانها مصیده ابلیس العظمی و مكیدته الكبری، التی تساور قلوب الرجال، مساوره السموم القاتله، فما تكدی ابدا و لا تشوی احدا، لا عالما لعلمه و لا مقلا فی طمره و عن ذلك ما حرس الله عباده المومنین. بالصلوات و الزكوات و مجاهده الصیام فی الایام المفروضات، تسكینا لاطرافهم و تخشیعا لابصارهم و تذلیلا لنفوسهم و تخفیضا لقلوبهم و اذهابا للخیلاء عنهم، لما فی ذلك من تعفیر عتاق الوجوه بالتراب تواضعا و التصاق كرائم الجوارح بالارض تصاغرا و لحوق البطون بالمتون من الصیام تذللا، مع ما فی الزكاه من صرف ثمرات الارض و غیر ذلك، الی اهل المسكنه و الفقر. انظروا الی ما فی هذه الافعال من قمع نواجم الفخر و قدع طوالع الكبر.»

یعنی پس بترسید خدا را بترسید خدا را، ای بندگان خدا! از ستم كردن حالی دنیوی و از سنگینی استقبال اخروی ظلم و جور كردن و از بدی عاقبت كبر ورزیدن، پس به تحقیق كه خصلت كبر دام شكار بزرگ شیطان است و جایگاه خدعه ی بزرگ اوست، آن كبری كه به جوشش درمی آورد دلهای مردان را، مثل جوشاندن زهرهای كشنده، پس منع نمی كند اثر خود را هرگز و خطا نمی كند مقتل احدی را، نه دانشمندی را به تقریب دانایی او و نه فقیری را به سبب جامه ی كهنه ی او و از جهت آن كبر قتاله است كه محافظت

[صفحه 986]

كرده است خدا بندگان خود را به گزاردن نمازها و ادا كردن زكاتها و كوشش در روزه گرفتن در اوقاتی كه واجب شده است در آن روزه گرفتن، از جهت آرام كردن دست و پای ایشان و افكنده ساختن دیده های ایشان و رام گردانیدن جانهای ایشان و پست كردن دلهای ایشان و بردن تكبر از ایشان، از جهت آن چیزی كه در آن عبادات است، از مالیدن صورتهای نیكو به خاك از جهت فروتنی كردن و چسبانیدن اعضای شریفه را به زمین از جهت حقارت جستن و ملحق ساختن شكمها به پشتها از روزه گرفتن از جهت خواری حاصل كردن، با آن چیزی كه در ادای زكات است از انفاق كردن منافع زمین و غیر زمین از اموال به سوی صاحبان احتیاج و فقر، نگاه كنید به سوی آن چیزی كه در این عبادت است از برطرف كردن افتخارهای آشكار و منع كردن تكبرهای ظاهر.

«و لقد نظرت فما وجدت احدا من العالمین یتعصب لشی ء من الاشیاء، الا عن عله تحتمل تمویه الجهلاء، او حجه تلیط بعقول السفهاء غیركم، فانكم تتعصبون لامر ما یعرف له سبب و لا عله.

اما ابلیس فتعصب علی آدم لاصله و طعن علیه فی خلقته، فقال: انا ناری و انت طینی و اما الاغنیاء من مترفه الامم، فتعصبوا لاثار مواقع النعم، (و قالوا: نحن اكثر اموالا و اولادا و ما نحن بمعذبین) فان كان لابد من العصبیه، فلیكن تعصبكم لمكارم الخصال و محامد الافعال و محاسن الامور التی تفاضلت فیها المجداء و النجداء، من بیوتات العرب و یعاسیب القبائل، بالاخلاق الرغیبه و الاحلام العظیمه و الاخطار الجلیله و الاثار المحموده.»

یعنی و هر آینه به تحقیق كه نگاه كردم پس نجستم كسی را از عالمیان كه عصبیت كشید از برای چیزی از چیزها مگر از سببی كه بردارنده ی تلبیس نادان بود، یا چسبنده ی به عقلهای بی عقلان بود، غیر از شما اهل كوفه، پس به تحقیق كه شما عصبیت می كشید از برای چیزی كه شناخته نشده از برای او جهتی و نه علتی، اما شیطان پس تعصب كشید بر آدم از جهت طینت او و طعن زد در خلقت او، پس گفت: كه «من از آتشم و تو از گل» و اما بی نیازان صاحبان تنعم و تلذذ امتان، پس تعصب كشیدند از جهت فوائد جایگاه وقوع

[صفحه 987]

نعمتها كه اموال و اولاد باشد، پس گفتند كه «ما بیشتر مالداران و فرزندانیم و نیستیم عذاب كرده شدگان». پس اگر لابد و ناچار باشد از عصبیت، پس هر آینه باید باشد عصبیت كشیدن شما از برای خصلتهای كریمه و كارهای حمیده و چیزهای نیكوی آنچنانی كه زیادتی جستند در آن صاحبان مجد و بزرگی و صاحبان رفعت و بلندی از خانواده های عرب و امیران قبیله ها، به سبب خلقهای مرغوبه و عقلهای بزرگ و قدرهای خطیره و علامتهای پسندیده.

«فتعصبوا لخلال الحمد من الحفظ للجوار و الوفاء بالذمام و الطاعه للبر و المعصیه للكبر و الاخذ بالفضل و الكف عن البغی و الاعظام للقتل و الانصاف للخلق و الكظم للغیظ و اجتناب الفساد فی الارض.»

یعنی پس تعصب كنید از برای خصلتهای ستوده از محافظت كردن همسایگان و وفاكردن به عهد و فرمانبرداری از برای نیكی و احسان كردن و نافرمانی از برای تكبر كردن و برگرفتن احسان و بازایستادن از جور و ستم و بزرگ شمردن مر قتل كردن و عدل كردن از برای خلق و فرونشاندن مر خشم و دوری كردن از فساد در زمین.

«و احذروا ما نزل بالامم قبلكم من المثلات بسوء الافعال و ذمیم الاعمال، فتذكروا فی الخیر و الشر احوالهم و احذروا ان تكونوا امثالهم، فاذا تفكرتم فی تفاوت حالیهم، فالزموا كل امر لزمت العزه به شانهم و زاحت الاعداء له عنهم و مدت العافیه فیه علیهم و انقادت النعمه معهم و وصلت الكرامه علیه حبلهم، من الاجتناب للفرقه و اللزوم للالفه و التحاض علیها و التواصی بها و اجتنبوا كل امر كسر فقرتهم و اوهن منتهم، من تضاغن القلوب و تشاحن الصدور و تدابر النفوس و تخاذل الایدی.»

یعنی و بترسید آنچه را كه نازل شد بر امتان پیش از شما از عقوبات، به سبب بدی فعلها و زشتی عملها، پس به یاد آورید در نیكی و بدی خود احوال ایشان را و بترسید از اینكه باشید شما مانند ایشان، پس در وقتی كه تفكر كردید شما در متفاوت بودن دو حال نیك و بد ایشان پس لازم گردید به هر چیزی كه لازم شد عزت به سبب آن چیز حال ایشان را و دور شدند دشمنان از جهت آن چیز از ایشان و جاری شد سلامتی به سبب آن به سوی ایشان و پیروی كرد نعمت از جهت آن با ایشان و وصل كرد بزرگواری بر

[صفحه 988]

نهج آن ریسمان اجتماع ایشان را، از دور شدن مر جدایی یكدیگر را و لازم گشتن مر الفت یكدیگر را و ترغیب كردن بر آن و وصیت كردن به آن و دوری كنید از هر چیزی كه شكست مهره ی پشت ایشان را و سست كرد قوت ایشان را، از كینه داشتن دلها و دشمنی برداشتن سینه ها و پشت بر یكدیگر كردن نفسها و یاری نكردن دستها.

«و تدبروا احوال الماضین من المومنین قبلكم، كیف كانوا فی حال التمحیص و البلاء، ا لم یكونوا اثقل الخلائق اعباء و اجهد العباد بلاء و اضیق اهل الدنیا حالا؟ اتخذتهم الفراعنه عبیدا، فساموهم سوء العذاب و جرعوهم المرار، فلم تبرح الحال بهم فی ذل الهلكه و قهر الغلبه، لایجدون حیله فی امتناع و لا سبیلا الی دفاع، حتی اذا رای الله جد الصبر منهم علی الاذی فی محبته و الاحتمال للمكروه من خوفه، جعل لهم من مضائق البلاء فرجا، فابدلهم العز مكان الذل و الامن مكان الخوف، فصاروا ملوكا حكاما و ائمه اعلاما و بلغت الكرامه من الله لهم، ما لم تذهب الامال الیه بهم.»

یعنی تدبر و تفكر كنید در احوال گذشتگان از مومنان پیش از شما، كه چگونه بودند در حالت آزمایش و مبتلا شدن، آیا نبودند ایشان سنگین ترین مخلوقات از روی بار سنگین داشتن و مشقت داشته ترین بندگان از روی مبتلا به بلا بودن و تنگ ترین مردم دنیا از روی حالت و گذران داشتن؟ گرفتند ایشان را فرعونیان، یعنی جباران بندگان، پس رنج رسانیدند ایشان را به عذاب و عقوبت بد و چشانیدند به ایشان تلخیها، پس همیشه بود حال ایشان در خواری هلاكت و در مقهوریت سلطنت، نمی یافتند چاره ای در ابا كردن ستم ایشان و نه راهی به سوی دفع كردن اذیت ایشان، تا اینكه دید خدای تعالی تلاش شكیبایی از ایشان را بر اذیت كشیدن در دوستی او و متحمل شدن مر مكروه و خلاف خواهش را از ترس او، گردانید از برای ایشان بدل تنگیهای بلا فرج و گشادی، پس گردانید بدل از برای ایشان عزت را در جای مذلت و امنیت را در جای ترس، پس گردیدند پادشاهان حكم كنندگان و پیشوایان راه نمایندگان و رسید كرامت از جانب خدا از برای ایشان به آن درجه ای كه روانه نمی كرد آرزوها ایشان را به سوی آن، یعنی هرگز آرزوی آن (را هم) نمی كردند.

«فانظروا كیف كانوا حیث كانت الاملاء مجتمعه و الاهواء متفقه و القلوب معتدله و الایدی

[صفحه 989]

مترافده و السیوف متناصره و البصائر نافذه و العزائم واحده! الم یكونوا اربابا فی اقطار الارضین و ملوكا علی رقاب العالمین؟

فانظروا الی ما صاروا الیه فی آخر امورهم، حین وقعت الفرقه و تشتت الالفه و اختلفت الكلمه و الافئده و تشعبوا مختلفین و تفرقوا متحاربین، قد خلع الله عنهم لباس كرامته و سلبهم غضاره نعمته و بقی قصص اخبارهم فیكم عبرا للمعتبرین منكم.»

یعنی پس نگاه كنید كه چگونه بودند اشراف و بزرگان جمع با یكدیگر و خواهشها متفق با یكدیگر و دلها متناسب و متطابق با یكدیگر و دستها معاون یكدیگر و شمشیرها یاریگر یكدیگر و دیده ها فرورونده ی در كارها و نیتها متحد با هم، آیا نبودند پروردگاران در اطراف زمینها و پادشاهان بر اشخاص عالمیان؟

پس نگاه كنید به سوی آن چیزی كه گردیدند به سوی آن در آخر كار ایشان در وقتی كه واقع شد جدایی و پراكنده گشت موالفت و اختلاف یافت سخنان و دلها و شعبه شعبه گشتند در حالتی كه مخالفت كنندگان یكدیگر بودند و متفرق گشتند در حالتی كه حرب كنندگان بودند با یكدیگر، به تحقیق كه بركند خدا از ایشان جامه های كرامت خود را و واكشید از ایشان خوشی نعمت خود را و باقی گذاشت قصه های خبرهای ایشان را در میان شما از جهت عبرت گرفتن كسانی كه مستعد عبرت باشند از شما.

«فاعتبروا بحال ولد اسماعیل و بنی اسحاق و بنی اسرائیل، علیهم السلام، فما اشد اعتدال الاحوال و اقرب اشتباه الامثال، تاملوا امرهم فی حال تشتتهم و تفرقهم، لیالی كانت الاكاسره و القیاصره اربابا لهم، یحتازونهم عن ریف الافاق و بحر العراق و خضره الدنیا، الی منابت الشیح و مهافی الریح و نكد المعاش، فتركوهم عاله مساكین، اخوان دبر و وبر، اذل الامم دارا و اجدبهم قرارا، لایاوون الی جناح دعوه یعتصمون بها و لا الی ظل الفه یعتمدون علی عزها، فالاحوال مضطربه و الایدی مختلفه و الكثره متفرقه، فی بلاء ازل و اطباق جهل، من بنات موووده و اصنام معبوده و ارحام مقطوعه و غارات مشنونه.»

یعنی پس عبرت گیرید به حال اولاد اسماعیل و پسران اسحاق و پسران اسرائیل علیهم السلام، پس چه بسیار شدید است مناسبت حالها و نزدیك است مشابهت مثلها و صفتها، تفكر كنید در كار ایشان در حالت پراكنده شدن ایشان و جدا شدن از یكدیگر ایشان، در

[صفحه 990]

شبهایی كه بودند كسراها كه پادشاهان عجم باشند، مثل انوشیروان و قیصرها كه پادشاهان روم باشند مانند بخت نصر، خداوندان و پادشاهان از برای ایشان، جمع می كردند ایشان را از مكانهای پر نعمت آفاق و ولایتها و دریاهای عراق كه دجله و فرات باشد و سبزه زارهای دنیا تا منتهای صحراهای رستنگاه گیاه بومادران و بیابانهای جستنگاه باد و مكانهای سختی معیشت، پس واگذاشتند ایشان را در حالتی كه فقیران و محتاجان گشتند و برادران و مصاحبان شتران زخمدار و گوسفندان پشم دار شدند، یعنی شترچران و چوپان شدند و خوارترین طوائف شدند در خانه و منزل داشتن، یعنی بیابانگرد شدند و تنكترین قبائل شدند در مقر و ماوی داشتن، یعنی در جاهای تنگ عیش منزل می كردند، فرود نمی آمدند به سوی بال خواندنی كه چنگ در زنند به آن، یعنی كسی ایشان را دعوت به جایگاه خود نمی كرد تا در پناه او باشند و نه به سوی سایه ی الفتی كه تكیه كنند بر عزت و غلبه ی آن، یعنی با كسی الفتی نداشتند كه تا در سایه ی اعتماد به غلبه ی او آسوده باشند، پس حالها مضطرب بود و دستها مختلف و ناموافق بود و كثرت پراكنده بود. بودند در بلیه ی دشوار و در فروگرفتن جهل و نادانی از جهت زنده به گور كردن دخترها و پرستیدن بتها و بریدن احسان به خویشان و به تاراج رفتن متفرقه ی دشمنان.

«فانظروا الی مواقع نعم الله علیهم، حین بعث الیهم رسولا، فعقد بملته طاعتهم و جمع علی دعوته الفتهم، كیف نشرت النعمه علیهم جناح كرامتها و اسالت لهم جداول نعیمها و التفت المله بهم فی عوائد بركتها، فاصبحوا فی نعمتها غرقین و فی خضره عیشها فكهین، قد تربعت الامور بهم فی ظل سلطان قاهر و آوتهم الحال الی كنف عز غالب و تعطفت الامور علیهم فی ذری ملك ثابت، فهم حكام علی العالمین و ملوك فی اطراف الارضین، یملكون الامور علی من كان یملكها علیهم و یمضون الاحكام فیمن كان یمضیها فیهم، لاتغمز لهم قناه و لا تقرع لهم صفاه.»

یعنی پس نگاه كنید به جاهای فرود آمدن نعمتهای خدا بر ایشان، در وقتی كه برانگیخت به سوی ایشان پیغمبر بزرگی را كه محمد خاتم الانبیاء، صلی الله علیه و آله، باشد، پس بست به شریعت او فرمانبرداری ایشان را و جمع كرد بر خواندن او الفت ایشان را، چگونه پهن

[صفحه 991]

كرد نعمت برایشان بال كرامت و بزرگی خود را و جاری ساخت از برای ایشان نهرهای خوش گذرانیدن در آن را و جمع ساخت شریعت ایشان را در فایده های بركت خود، پس گردیدند در نعمت او غرق شدگان و در سبزی و وسعت معیشت آن خوش حالان، در حالتی كه منزل گرفت كارهای ایشان در سایه ی پادشاه با قهر و غلبه و جا داد ایشان را حال ایشان به پهلوی عزت غلبه كننده و مهربانی كردند امور برایشان در بلندیهای پادشاهی ثابت برقرار، پس بودند ایشان حكم كنندگان بر اهل عالم و پادشاهان در اطراف زمینها، مالك شدند كارها را بر نهج كسی كه مالك بود آن كارها را برایشان و اجرا كردند حكمها را در كسی كه بود اجرا می كرد آن حكمها را در ایشان و فشرده نشد از برای ایشان نیزه ای و كوفته نشد از برای ایشان سنگی، یعنی نمی رساند احدی به ایشان بدی به سبب قوت ایشان.

«الا و انكم قد نفضتم ایدیكم من حبل الطاعه و ثلمتم حصن الله المضروب علیكم باحكام الجاهلیه و ان الله سبحانه قد امتن علی جماعه هذه الامه فیما عقد بینهم من حبل هذه الالفه التی ینتقلون فی ظلها و یاوون الی كنفها، بنعمه لایعرف احد من المخلوقین لها قیمه، لانها ارجح من كل ثمن و اجل من كل خطر.»

یعنی آگاه باشید و به تحقیق كه شما تكاندید دستهای شما را از ریسمان فرمانبرداری و رخنه كردید در حصار دین خدا كه زده شده بر شما، به پیروی حكمهای زمان جاهلیت و كفر و به تحقیق كه خدای سبحانه، منت گذاشت بر جمیع این امت در چیزی كه بست در میان ایشان، از ریسمان این الفت آنچنانی كه از جای به جایی می شوید در سایه ی آن و جا می گیرید در پهلوی آن، در حالتی كه باشید در نعمتی كه نشناخت احدی از مخلوقات از برای آن نعمت قیمت را، از جهت اینكه راجح تر است از هر بهایی و بزرگتر است از هر چیز بزرگی.

«و اعلموا انكم صرتم بعد الهجره اعرابا و بعد الموالات احزابا، ما تتعلقون من الاسلام الا باسمه و لاتعرفون من الایمان الا رسمه، تقولون النار و لاالعار، كانكم تریدون ان تكفووا الاسلام علی وجهه، انتهاكا لحریمه و نقضا لمیثاقه، الذی وضعه الله لكم حرما فی ارضه و امنا بین خلقه. و انكم ان لجاتم الی غیره حاربكم اهل الكفر، ثم لا جبرائیل و لا میكائیل و

[صفحه 992]

لا مهاجرون و لا انصار ینصرونكم، الا المقارعه بالسیف، حتی یحكم الله بینكم.»

یعنی و بدانید به تحقیق كه شما گردیدید بعد از هجرت كردن از بادیه ی جهل و ضلالت به سوی مدینه ی علم و هدایت، بادیه نشینان جهالت و گمراهی و گردیدید بعد از دوست شدن، گروه مختلفه در دشمنی، علاقه ندارید به اسلام مگر به داشتن اسم آن و نمی شناسید از ایمان مگر علامتش را، كه اظهار كلمه ی شهادتین باشد. می گوئید كه داخل آتش می شویم و داخل عیب و ننگ نمی شویم. گویا كه شما اراده دارید كه برگردانید ظرف اسلام را بر روی آن از جهت هتك كردن حرمت آن و شكستن مر عهد آن، آن اسلامی كه قرار داد خدا از برای شما حرم و مانع از دخول دشمنان در زمین خود و گردانید مامن در میان خلق خود. و به تحقیق كه شما اگر پناه ببرید به سوی غیر اسلام، محاربه می كنند با شما اهل كفر، پس نیست جبرائیل و نه میكائیل و نه مهاجران و نه انصار كه یاری كنند شما را، چنانكه یاری می كردند مومنان را، مگر كوبیدن یكدیگر به شمشیر، تا اینكه حكم كند خدا در میان شما و اهل كفر به نصرت یك طرف.

«و ان عندكم الامثال من باس الله و قوارعه و ایامه و وقائعه، فلا تستبطووا وعیده جهلا باخذه و تهاونا ببطشه و یاسا من باسه، فان الله، سبحانه، لم یلعن القرن الماضی بین ایدیكم، الا لتركهم الامر بالمعروف و النهی عن المنكر، فلعن السفهاء لركوب المعاصی و الحلماء لترك التناهی. الا و قد قطعتم قید الاسلام و عطلتم حدوده و امتم احكامه.»

یعنی و به تحقیق كه در نزد شما است مثلهائی كه در قرآن مذكور است از برای شدت عذاب خدا و كوبنده های عقوبات او و روزگار غضب او و وقایع نكال او، پس دور مشمرید و عید عذاب او را به سبب نادانی به گرفتن غضب او و از جهت سهل انگاشتن خشم او و نومید بودن از سختی او، پس به تحقیق كه خدای سبحانه لعن نكرده است جماعت عصرهای گذشته را پیش روی شما، مگر از جهت ترك ایشان امر به معروف و نهی از منكر را، پس لعن كرد بی عقلها را از جهت ارتكاب به گناهان ایشان و صاحب عقلها را به جهت ترك بازداشتن دیگران. آگاه باشید و به تحقیق كه بریدید بند اسلام را و بیكار گردانیدید حدود و تعزیرات اسلام را و می راندید احكام اسلام را.

«الا و قد امرنی الله بقتال اهل البغی و النكث و الفساد فی الارض و اما الناكثون فقد قاتلت،

[صفحه 993]

و اما القاسطون فقد جاهدت و اما المارقه فقد دوخت و اما شیطان الردهه فقد كفیته بصعقه سمعت لها وجبه قلبه و رجه صدره و بقیت بقیه من اهل البغی و لئن اذن الله فی الكره علیهم لادیلن منهم، الا ما یتشذر فی اطراف البلاد تشذرا.»

یعنی آگاه باشید و به تحقیق كه امر كرده است مرا خدا به قتال با مردم جور و ستم و با مردم شكننده ی بیعت و پیمان و با مردم فسادكننده در زمین، پس اما مردمان شكننده ی بیعت و پیمان مثل اصحاب جمل، پس به تحقیق كه مقاتله كردم با ایشان و اما مردمان جور و ستم را مثل اهل شام، پس به تحقیق كه جهاد كردم با ایشان و اما مردمان مفسد خارج از دین را مثل خوارج، پس به تحقیق كه ذلیل و خوار گردانیدم ایشان را و اما شیطان ولایت ردهه را (و ردهه نام گودیست در نهروان) پس كفایت كرده شدم از جانب خدا موونه قتل او را به سبب صدای صاعقه ای كه شنیدم به سبب آن آواز طپیدن دل آن شیطان را و جنبش سینه ی او را. و روایت شده كه در جنگ نهروان حضرت امیر علیه السلام نعره ای زد كه ذوالثدیه ی شیطان و بزرگ آنجا از خوف آن گریخت و بی اختیار در گودال ردهه اوفتاد و هلاك شد. و باقی ماند بقیه ای از اهل جور و ستم كه اهل شام باشند و هر آینه اگر اذن داد خدای تعالی در مراجعت كردن بر ایشان، هر آینه قهر و غلبه خواهم كرد برایشان، مگر آنكه متفرق گردند در اطراف شهرهای متفرق شدنی.

«و انا و ضعت بكلاكل العرب و كسرت نواجم قرون ربیعه و مضر و قد علمتم موضعی من رسول الله، صلی الله علیه و آله، بالقرابه القریبه و المنزله الخصیصه و ضعنی فی حجره و انا ولید یضمنی الی صدره و یكنفنی فی فراشه و یمسنی جسده و یشمنی عرفه و كان یمضغ الشی ء ثم یلقمنیه. و ما وجد لی كذبه فی قول و لا خطله فی فعل و لقد قرن الله به، صلی الله علیه و آله، من لدن كان فطیما، اعظم ملك من ملائكته، یسلك به طریق المكارم و محاسن اخلاق العالم، لیله و نهاره.»

یعنی من به زمین زدم سینه های بزرگان عرب را و شكستم شاخهای نو برآمده ی قبیله ی ربیعه و قبیله ی مضر را و به تحقیق كه دانید منزلت و مرتبه ی مرا از رسول خدا، صلی الله علیه و آله، به خویشی نزدیك و به منزله ی مختصه كه خلافت باشد. گذاشت مرا در كنار خود و حال آنكه من طفل بودم، می چسبانید مرا به سینه ی خود و به پهلوی خود، می گذاشت مرا در

[صفحه 994]

فراش خود و می سود به من بدن خود را و می بویانید به من بوی خوش خود را و بود اینكه می جایید طعامی را، پس می گذارد در دهن من آن را و نیافت از من دروغی را در گفتار و نه فسادی را در كردار. و هر آینه به تحقیق كه همنشین گردانید خدای تعالی با پیغمبر، صلی الله علیه و آله، از وقتی كه بود از شیر بازگرفته، بزرگ تر فرشته ای از فرشتگان خود را كه جبرئیل باشد كه روانه سازد او را در راه خلقهای كریمه ی حسنه ی عالم ما سوی الله، در شب او و در روز او.

«و لقد كنت اتبعه اتباع الفصیل اثر امه، یرفع لی فی كل یوم علما من اخلاقه و یامرنی بالاقتداء به. و لقد كان یجاور فی كل سنه بحراء، فاراه و لایراه غیری. و لم یجمع بیت واحد یومئذ فی الاسلام غیر رسول الله، صلی الله علیه و آله و خدیجه و انا ثالثهما. اری نور الوحی و الرساله و اشم ریح النبوه. و لقد سمعت رنه الشیطان حین نزل الوحی علیه، صلی الله علیه و آله، فقلت: یا رسول الله ما هذه الرنه؟ فقال: (هذا الشیطان قد ایس من عبادته. انك تسمع ما اسمع و تری ما اری، الا انك لست بنبی و لكنك وزیر و انك لعلی خیر).»

یعنی و هر آینه بودم من كه پیروی می كردم او را مانند پیروی كردن بچه ی شتر عقب مادر خود، بلند می كرد و ظاهر می ساخت در هر روزی یك علمی و نشانه ای از اخلاق خود را و امر می كرد مرا به پیروی به آن. و هر آینه بود در هر سال یكماه در كوه حراء، پس می دیدم او را و نمی دید او را غیر از من. و جمع نبودند اهل یك خانه در آن روز در دین اسلام غیر از رسول خدا، صلی الله علیه و آله و خدیجه و من بودم سیم این دو نفر. می دیدم نور وحی را كه تكمیل قوه ی علمیه عقلیه باشد به اتصال به عقل كل و می بوییدم بوی پیغمبری را كه تكمیل قوه ی علمیه ی نفسیه باشد به اتصال به نفس كل و هر آینه شنیدم صیحه و فریاد شیطان را كه انكسار قوه ی شهویه و غضبیه باشد، به تقریب منقاد و مطیع شدن قوه ی واهمه مر قوه ی عاقله را، در وقتی كه نازل می شد وحی الهی بر او، یعنی در وقت اتصال او به عقل فعال در كسب علوم یقینیه و احكام الهیه. پس گفتم: چه چیز است علت و سبب این صیحه؟ پس گفت كه این شیطان داخلی و خارجی مایوس گشت از عبادت كردن به او و از

[صفحه 995]

الوهیت و تسلط او بر سلطان عقل. قوله تعالی: (افمن اتخذ الهه هواه) به تحقیق كه تو می شنوی به گوش دل آنچه را كه من می شنوم به گوش دل و تو می بینی به دیده ی باطن آنچه را كه من می بینم به دیده ی باطن، مگر اینكه نیستی تو پیغمبر كه دین و كتاب جداگانه داشته باشی، بلكه مطیع دین و كتاب من باشی ولكن هستی تو وزیر و خلیفه و معین و حامل ثقل من و به تحقیق كه تو ثابت باشی بر خیر بزرگ كه اسلام باشد.

«و لقد كنت معه، صلی الله علیه و آله، لما اتاه الملا من قریش، فقالوا له: یا محمد، انك قد ادعیت عظیما لم یدعه آباوك و لا احد من بیتك و نحن نسالك امرا ان اجبتنا الیه و اریتناه، علمنا انك نبی و رسول و ان لم تفعل، علمنا انك ساحر كذاب. فقال لهم، صلی الله علیه و آله: و ما تسالون؟ قالوا: تدعولنا هذه الشجره حتی تنقطع بعروقها و تقف بین یدیك. فقال، صلی الله علیه و آله: «ان الله علی كل شی ء قدیر» فان فعل الله ذلك لكم، اتومنون و تشهدون بالحق؟ قالوا: نعم. قال: فانی ساریكم ما تطلبون و انی لاعلم انكم لاتفیئون الی خیر و ان فیكم من یطرح فی القلیب و من یحزب الاحزاب.»

یعنی و هر آینه بودم من با او صلی الله علیه و آله، در زمانی كه آمدند نزد او اشراف و بزرگان از قریش، پس گفتند مر او را كه ای محمد، صلی الله علیه و آله، به تحقیق كه تو ادعا كرده ای امر بزرگی را كه پیغمبری باشد كه ادعا نكرده است آن را پدران تو از قریش و نه احدی از خانواده ی تو و ما سوال می كنیم از تو كاری را كه اگر تو اجابت كردی ما را به آن كار و نمودی به ما آن را، یقین می كنیم كه تو پیغمبری و رسولی و اگر نكردی جزم می كنیم كه تو سحركننده و دروغگویی. پس گفت، صلی الله علیه و آله مر ایشان را كه چه چیز است كه سوال می كنید آن را؟ گفتند: بخوان از برای ما این درخت را تا اینكه كنده شود با ریشه های خود و بایستد پیش روی تو، پس گفت صلی الله علیه و آله: «به تحقیق كه خدای تعالی بر هر چیزی قدرت دارد» پس اگر كرد خدا آن كار را از برای خواهش شما، آیا ایمان می آورید و شهادت می دهید به حق كه پیغمبری و رسالت من باشد؟ گفتند: آری ایمان می آوریم و شهادت می دهیم. گفت صلی الله علیه و آله: پس به تحقیق كه من می نمایم به شما آنچه را كه خواسته اید و به تحقیق كه من می دانم كه شما رجوع نمی كنید به سوی خیر و اسلام. و در میان شما كسی هست كه انداخته

[صفحه 996]

می شود در چاه كشته شده، چنانكه ابوجهل و عتبه و ولید و امیه و امثال آنها در جنگ بدر انداخته شد كشته های ایشان در چاه و كسانی هستند كه می گردانند طایفه ی خود و طوائف مختلفه را از برای فساد، چنانكه كردند ابوسفیان و عمروبن عبدود و صفوان بن امیه و عكرمه بن ابی جهل و مانند ایشان.

«ثم قال صلی الله علیه و آله: «یا ایتها الشجره، ان كنت تومنین بالله و الیوم الاخر و تعلمین انی رسول الله، فانقلعی بعروقك حتی تقفی بین یدی باذن الله.» فو الذی بعثه بالحق، لانقلعت بعروقها و جاءت و لها دوی شدید و قصف كقصف اجنحه الطیر، حتی وقفت بین یدی رسول الله، صلی الله علیه و آله، مرفرفه و القت بغصنها الاعلی علی رسول الله، صلی الله علیه و آله و ببعض اغصانها علی منكبی و كنت علی یمینه، صلی الله علیه و آله، فلما نظر القوم الی ذلك قالوا، علوا و استكبارا: فمرها فلیاتك نصفها و یبقی نصفها. فامرها بذلك. فاقبل الیه نصفها كاعجب اقبال و اشده دویا، فكادت تلتف برسول الله، صلی الله علیه و آله.»

یعنی پس گفت، صلی الله علیه و آله، به آن درخت كه «ای درخت اگر باشی تو ایمان آورنده ی به خدا و به روز جزاء و دانا به اینكه به تحقیق كه من رسول خداام، پس بركنده شو با ریشه های تو تا اینكه بایستی در پیش روی من به حكم خدا.» پس سوگند به آن كسی كه برانگیخت او را به رسالت بحق كه كنده شد آن درخت با ریشه های خود و آمد به سوی او و حال آنكه از برای او بود آواز سختی و صدایی مانند صدای پر مرغ، تا اینكه ایستاد پیش روی رسول خدا، صلی الله علیه و آله پر و بال گشاده و انداخت شاخه های بالا را بر رسول خدا، صلی الله علیه و آله و بعضی از شاخه های خود را بر دوش من و حال اینكه بودم من بر جانب راست او، صلی الله علیه و آله، پس در وقتی كه نگاه كردند طایفه ی بزرگان قریش به سوی آن امر، گفتند از روی سركشی و تكبر ورزیدن: پس امر كن به آن درخت تا اینكه بیاید به نزد تو نصف آن درخت و باقی بماند در جای خود نصف دیگر آن، پس حكم كرد، صلی الله علیه و آله، به آن درخت، پس روی آورد به سوی او نصف آن درخت، به عجیب ترین روی آوردنی و سخت تر روی آوردنی از اول، از روی آواز و صدا داشتن، پس نزدیك بود كه آن درخت درپیچد به رسول خدا، صلی الله علیه و آله.

«فقالوا، كفرا وعتوا: فمر هذا النصف فلیرجع الی نصفه كما كان. فامره، صلی الله علیه و آله، فرجع، فقلت انا:

[صفحه 997]

لا اله الا الله، انی اول مومن بك یا رسول الله و اول من اقر بان الشجره فعلت ما فعلت بامر الله تعالی، تصدیقا لنبوتك و اجلالا لكلمتك. فقال القوم كلهم: بل ساحر كذاب، عجیب السحر خفیف فیه و هل یصدقك فی امرك الا مثل هذا؟ یعنونی.

و انی لمن قوم لا تاخذهم فی الله لومه لائم، سیماهم سیما الصدیقین و كلامهم كلام الابرار، عمار اللیل و منار النهار، متمسكون بحبل القرآن، یحیون سنن الله و سنن رسوله، لایستكبرون و لایعلون و لایغلون و لایفسدون. قلوبهم فی الجنان و اجسادهم فی العمل!»

یعنی گفتند بزرگان قریش، از روی كفر و سركشی: پس حكم بكن به این نصف كه هر آینه برگردد به سوی نصف خود چنانكه بود در حال اول. پس حكم كرد، صلی الله علیه و آله، به آن نصف، پس برگشت آن نصف چنانكه حكم كرده بود، پس گفتم من در مقام تعجب كه لا اله الا الله. به تحقیق كه من اول كسی باشم كه ایمان آورد به تو ای رسول خدا و اول كسی باشم كه اقرار كرد به اینكه این درخت كرد آنچه را كه كرد به حكم خدای تعالی، از برای تصدیق كردن مر پیغمبری تو و بزرگ شمردن مر حكم تو. پس گفتند آن طائفه ی بزرگان قریش همگی ایشان كه بلكه سحركننده ای دروغگو است، صاحب سحر با تعجب است، سبك دست است در سحر كردن و تصدیق نمی كند تو را در كار تو مگر مانند این شخص و قصد كردند مرا.

و حال آنكه من باشم به تحقیق كه هر آینه از آن طایفه ای كه در نمی گیرد ایشان را در راه خدا ملامت و سرزنش ملامت كننده ای، علامت صورت ایشان علامت كسانی است كه ملازم صدق و راستی باشد و سخن ایشان نیكوكار است، آبادكنندگان شب باشند به عبادت خدا و علامت و نشانه ی راه روز باشند به هدایت كردن خلق، چنگ در زنندگان باشند به ریسمان قرآن، زنده كنندگان باشند طریقه های خدا و طریقه های رسول خدا را، تكبر نورزند و اراده ی برتری ندارند و حسد و كینه نورزند و فساد و فتنه نكنند. دلهای ایشان در بهشت باشد، به جهت همیشه در ذكر خدا بودن و بدنهای ایشان در عبادت است به سبب اطاعت و بندگی خدا كردن در جمیع احوال. و این حدیث شجره، مشهور و مستفیض و نزدیكست به تواتر در میان عامه و خاصه و اكثر محدثان و متكلمان عامه در كتابهای خود نقل و ذكر كرده اند و از جمله معجزات مشهوریه ی اتفاقیه است.

[صفحه 998]


صفحه 969، 970، 971، 972، 973، 974، 975، 976، 977، 978، 979، 980، 981، 982، 983، 984، 985، 986، 987، 988، 989، 990، 991، 992، 993، 994، 995، 996، 997، 998.